تصویر خاکی دنیای عرفان

نگاهی به مجموعه فرهنگی فرشچیان اصفهان رتبه ی نخست بخش ساختمانهای عمومی همایش ملی و طراحی شهری نقش جهان اثر فرهاد احمدی

پیش از بهره برداری - عکس از فرهاد لحمدی
پس از بهره برداری - عکس از نگارنده

پیش گفتار
معمولاً آن چه در بررسي يک بنا به عنوان اثري معمارانه مورد توجه قرار مي گيرد بحث پيرامون جنبه هاي مادي و فضاي کالبدي و شکل دهنده به آن اثر معماري مي باشد حال آن که در بررسي اثري معماري در اصفهان ـ اين تصوير بهشت ـ مي توان با نگاهي معنا گر انه تنها به دنبال تکامل کالبدي و شکل گيري بنا بود بلکه در جستجوي ريشة شکل گيري پيوندکالبد و معنا و کيفيت اين ارتباط در دنياي عرفان نيز بود. نکته حائز اهميت در ديدگاه معمار عارف وصوفي باز سازي تصوير بهشت و جهان ماوراء در همه فضاهاي معماري چه در معابر، چه در مساجد و چه در خانه ها و همه جاي ديگر است «تلاش معمار همواره بر اين است که همه جا را به رنگ آن انديشة اصلي مرکزي خويش در آورد و خاک فقيررا به فضايي ماورايي شبيه سازد. آن فضايي که او با آن انس ازلي داشته است فضايي که مادي و خاطره اي از آن جهان است، انسان از آن هبوط کرده و هميشه تمامي انديشه و تفکراتش در پي بازگشت به آن و رهايي از قفس اين جهاني بوده است فضايي کامل و متعالي و بي زمان .»
ما همه اجزاي آدم بوده ايم در بهشت اين لحن ها بشنوده ايم
گرچه بر ما ريخت آب و گل شکي يادمان آيد از آن ها چيزکي
در اين راه آن چه معمار را براي رسيدن به اين هدف و بازسازي تصويري در خور از بهشت ياري مي کند به کار گيري زباني نمادين و استعاري براي انتقال پيام معنوي دنياي عرفان است.
نوشتار حاضر به بررسي مرکز فرهنگي اصفهان (مجموعه فرهنگي آموزشي فرشچيان) رتبه ی نخست بخش ساختمانهای عمومی همایش ملی و طراحی شهری نقش جهان اثر فرهاد احمدی خواهد پرداخت که کار
احداث آن پس از هفده سال پايان يافته است.

ادامه نوشته

مدرنيزم - بخش دوم

آغاز مدرنیزم 1890_1910

کلمینت گرینبرگ نوشت: "چی چیز را میتوان به سادگی مدرنیسم خواند؟ آنچه که در اواسط قرن گذشته در فرانسه بوسیله باودیلیر در ادبیات، مانت در نقاشی، و شاید فلاوبرت در پروس فکشن آغاز شد". مدرنیسم در ابتدا (آوانت گراد) یا (پیشرو و موجد) خوانده میشد و این اصطلاح همچنان برای تعریف جنبش هایی که برای سرنگونی بعضی نمودهای رایج وضعیت موجود تلاش میکردند باقی ماند. 

در سال 1890 مسیر فکری تازه ای شروع به اثبات کردن این واقعیت کرد که: "مهم است هنجار های پیشین را کنار بگذاریم و در عوض  با اصلاح معرفت پیشین با استفاده از روش های معاصر باید تغییرات سر تاسری به میان بیاوریم". جنبش های هنری انکشافات در عرصه های دیگرمانند تیوری نسبیت در فزیک، یکپارچگی فزاینده اشتعال درونی و صنعتی با عروج علوم اجتماعی در پالیسی عام را متوازی کردو در پانزده سال اول قرن بیست عده ای از نویسندگان، متفکرین و هنر آفرینان تلاش کردند مفهوم سنتی ادبیات، نقاشی و موسیقی را دگرگون کنند. بحث اینکه اگر ذات هستی خودش زیر سوال است و محدودیت های انسان در اطراف خودش ایجاد شده پس هنر هم باید تغییر رادیکال یابد به میان آمد. 

هنگامیکه سیگموند فروید دیدگاهش در مورد حالات درونی انسان و این را که ذهن ناخود آگاه انسان پر از انگیزه ها و محدویت های اولیه است بیان کرد کارل یو نگ این نظر را با این اندیشه که " در سرشت هستی تصریح ناخود آگاهی پر از تایپالوجی ابتدایی ذهن آگاه را وادار به پذیرش و یا برخاستن علیه آن میکند" ترکیب کرد.  این ایده با اندیشه انگیزه مردم برای شکستاندن هنجار های اجتماعی که حاصل نادانی و سطحی بودن خودشان است و این سطحی بودن بر اساس قضاوت داروین در ذات حیوانی انسان طبیعیست،  به مخالفت برخاست. 

ادامه نوشته

مدرنيزم - بخش اول

زمینه تاریخی:

جنبش مدرنیست در اوسط قرن نوزده در پاریس پدیدار گشت. این جنبش ادعا کرد که قالب سنتی هنر، ادبیات، نظم اجتماعی، و زندگی روزانه از کار افتاده است و باید آنرا کنار گذاشت و فرهنگ را دوباره ایجاد کرد.

مدرنیسم نظریه از نو آزمودن هر نمود هستی از تجارت گرفته تا فلسفه را با هدف  تغییر آوردن در آنچه کهنه است تشویق کرد. در اسانس جنبش معاصر استدلال کرد که واقعیات تازه قرن بیست پایدار و جبری اند و مردم باید جهان بینی خود را با آنچه نو است وفق دهند. چون پدیده های نو خوب و زیبا هستند.  

pop modernism

 

ادامه نوشته

تاثیر یک مساله فلسفی بر معماری ایران

در بررسي تأثير فلسفه بر معماري، نگرش هاي متفاوتي وجود دارد، بعضي از آنها به معماري به عنوان يك بخش خاص كه الزماً با فلسفه اي خاص در هم تنيده است، نگاه مي كنند، در اين نگرش معماري به عنوان نمود و تجلي يك فلسفه خاص، ظهور پيدا مي كند و بیشتر به عنوان " فلسفه معماري " شناخته مي شود. اما اين مقاله، چنين نگرشي را درست و به حق نمي داند، معماري هيچ گونه فلسفه خاص- تأكيد مي كنم فلسفه خاص - و جدا از خود فلسفه ندارد. به عبارت ديگر، " فلسفه معماری وجود ندارد". اما اين بيان مانع از آن نمي شود كه فلسفه با معماري هماهنگ نباشد. در اينجا، تأثير اين دو بر يكديگر به صورت ساختاري است. تأثير ساختاري به معناي هماهنگي كلي تمام معارف آدمي با يكديگر است. به گونه اي كه هر كدام از معارف آدمي، مي تواند در معرفت ديگر او موثر باشد، هر چند كه اين تأثير و چگونگي آن، به صورت نا خود آگاه باشد .معمول است که در نگاه ساختاری، محقق به دنبال یک بسته پیش فرض ها یا زیر ساختار است تا بتوانند بنای معرفت را بر خاک آن زیر ساختار بنا کند.حال این مقاله سعی دارد تا رابطه ی یکی از ارکان اصلی فلسفه را با معماری نشان دهد.این رکن اصلی، نوع نگاه به ابژه، به عنوان موضوع شناخت در هر فلسفه ای است.  

يكي از مباحث اصلي فلسفه مسلمانان، چگونگي رابطه بين فاعل شناسا ( سوژه ) با شي مورد شناسايي- ابژه – مي باشد. در فلسفه مسلمانان رابطه سوژه با ابژه، در ذيل بحث هستي شناسي قرار مي گيرد نه معرفت شناسي، و همينجا است كه پل ارتباط بين سوژه و ابژه، به پلی ميان " دو هستي " تبديل مي شود، وجود ذهني و وجود عيني. سوژه، در وجود ذهني متبلور مي شود و ابژه در وجود عيني، و همينجاست كه فهم رابطه سوژه و ابژه ، در اين مقال ، مهم نشخيص داده شده است زيرا كه معماری چيزي نيست جز وجود عيني -خود اثر- يك موجود ذهني-  نقشه ذهني بنا-

ادامه نوشته

 فضا در هزاره ي سوم

تفكر، در اين دوران براي عملكرد در خارج از  وسيع علومي همچون زيست شناسي، فيزيك، رياضيات و اقتصاد بر اساس قواعد اين پيچيدگي شده است.

در اينجا سوال اصلي اين است آيا معماري حيطه ي منطق گرا حوزه ي خطي و بينش جزمي  داراي امكانات وسيعي است اين پديده در زمينه دانش منجر به ورود به جهان پيچيدگي ها گرديده و عملاً موجب گسترشو فضاي شهري نيز از همين قواعد پيروي مي كند و در مرحله ويژه اي از توسعه ي خود مشمول قوانين پيچيدگي مي گردند؟ در اينجا چنين نيست كه معماري و فضا به عنوان بازتاب انديشه و تفكري خاص بر شمرده شود بلكه به مثابه خود انديشه تلقي شده است. بنابر همين تعريف بر خلاف چارلز جنكس كه فضاي آينده معماري را تمثيلي از علوم پيچيده مي داند، در اين بحث معماري به عنوان نفس پيچيدگي پذيرفته شده است. بدين منظور، قدري بازگشت به عقب ضرورت مي يابد.

ادامه نوشته

ادبیات و معماری-حرکت

حرکت

مفهوم حرکت چیست ؟
در شعر و معماری چگونه مطرح می شود ؟
آیا حرکت در شعر و معماری از یک مفهوم سرچشمه می گیرند ؟ 
 
ادامه نوشته

هرمنوتيك و معماري

« بيننده‌اي، خواهنده‌اي، آفريننده‌اي و هم پلي به آينده و نيز دردا همچون عاجزي مانده برپل ... »
(فردريش نيچه)


علم هرمنوتيك كه با ديگاههاي هايدگر و گادامر پا به عرصه كلامي و فلسفي و
ادبي وعلوم مختلف گذاشت، در ابتدا با نقد ادبي و چالشهايي در اين باب اغاز شد. هرمنوتيك (hermeneutics) در فعل يوناني هرمينويين (hermeneuein) نهفته است كه عموما به تاويل كردن ترجمه مي شود. كاوش درباره اصل و منشا اين دو كلمه، ‌ماهيت تاويل را در علم كلام و ادبيات به طرز شگفت آوري روشن مي كند و در زمينه بحث كنوني نيز پيش در آمد ارزشمندي است به فهم علم هرمنوتيك جديد!
انديشه هاي هايدگر مرز نمي شناسند، او درباره ي بسياري از نكات و مسايل فلسفي نظر دارد. مساله هايدگر را به نحوي ساده گرايانه مي توان اين گونه بيان كرد. معناي هستي چيست؟ آواي هستي كدام است؟ ... نكته جالب توجه اين است كه نقطه شروع فلسفه هايدگر با آن همه پيچيدگي ها و دشواري ها كه زبانزد همگان شده جنين پرسش ساده اي است كه به ذهن هر كودكي مي آيد، بي آنكه هرگز پاسخش را بيابد.
سرلوحه كتاب هستي و زمان هايدگر جمله اي است از مكالمه افلاطون :« اكنون ... بياييد و مطلب را بر ما روشن كنيد. هنگاميكه از باشنده سخن مي گوييد،‌مرادتان چيست؟ بي گمان منظورتان از ديرباز بر خودتان روشن است. ما نيز پيش تر گمان مي برديم كه مقصود شما را دريافته ايم ولي در اين دم كاملا ناتوان شده و درماندهايم.». هايدگر مي كوشد تا با آشكار نمودن مفاهيم مد نظرش هرمنوتيك را معنا نمايد. او يادآور ميشود هر چيز (هر ابژه ي) اين جهان بر ما ظاهر مي شود، هر شكل ظهور حتي ساده ترين شكل آن آشكار شدن چيزي است. آگاهي ما از چيزي، و به سوي آن چيز است. اين آشگارگي همواره مجموعه اي از باورها يا فرض ها را همراه دارد، چيزهايي چون واكنش هاي طبيعي، ارزش گذاري ها،‌ رويكردهاي عاطفي و حسي. پس نسبتي هست ميان آنچه آشكار مي شود و آنچه به سوي آشكارگي پيش مي رود.
اما آنچه كه مسبب ايجاد ارتباطي ميان گستره بين هرمنوتيك و معماري گشت از آن بعد است كه آفرينش معماري به طور كلي دوبعد دارد صورت يا فرم و معنا يا مفهوم.

ادامه نوشته