رابطه فضا و معماری

نوشته : مهسا سیاه پوش

 

معماری قبل از هر چیز عبارت است از هنر نظم دادن به فضا که از نوعی آفرینش تبعیت می کند.یعنی بیان طرح و ایده و فکری که معمار در مغزش دارد وبه همراه تاثیرات و هیجانات مشخص می خواهد آن را به شکل بنا نمایان کند , مقصود او بیان مفهوم و معنایی عظیم تر از انسانیت است که معماری نام دارد . به عبارت دیگر معماری در نظر معمار عبارت است از موضوعی ذهنی که متکی به نیت و مقصود اوست ازاینرو عامل( قصد) باید جای خود را در تعریف معماری باز کند.معماری هنری است که  با تهی سر کار دارد , و هم از بیرون تعریف می شود و هم از درون . ما نه فقط با ذهن خود بلکه با بدن خود در آن نفوذ می کنیم .هر کار معماری که فقط از بیرون در نظر گرفته و طراحی شده باشد دیگر معماری نیست بلکه حکم چیزی نمایشی را می یابد . متقابلا" تنها به ویژگی های فضائی بسنده کردن نیز چونان گریز از نماد ها و نشانه های عینی نهفته در ماهیت مادی آن است.ارسطو فضا را جای دهنده یا گنجایه چیزهای مختلف می داند. زنجیره ای از ظروف گوناگون در اندازه های مختلف که همه چیز را بیرونه ی محدود و تو خالی دارد و درونه ای پر شده .هیچ فضای خالی هم وجود ندارد هر چیز دارای موقعیت  خاص  خود ,جایگاه خاص خود و مکان خاص خود است.در واقع این جهان چنین نیست که , شکافی تهی بین زمین و آسمان باشد , لکن این چیزی است که از خارج تعریف می شود وامکان نفوذ ذهنی را فراهم می سازد , معماری شکل عینی به آن تهی می بخشد تا پذیرا بودن و آزادی نسبی حرکت و طی طریق را که مردم به آن نیاز دارند , به آنان ارزانی بخشد.فضای معماری از روابط بین شناسه ها با حد و مرزها و همچنین از سطوحی که خودشان در بر دارنده ویژگی های شناسه نیستند،ولی محدوده ها راتعریف می کنند زاده شده است , این محدوده ها ممکن است کم یا بیش عیان باشند و متشکل از رویه ها یا سطوح پیوسته ای که حد و مرزی بی تداخل را شکل می دهند یا برعکس فقط از نشانه هائی معدود تشکیل شده باشند , که ناظر در میان آنها روابطی را بر قرار می سازد تا او را به تعیبر و تفسیر محدودهای ضمنی رهنمون کند.شناسه ها به ندرت ممکن است جدا و پراکنده باشند. آنها معمولا" با دیگر احجام ومحدوده ها همراه و همنشین اند . فضا ها از روابط میان همین عناصر زاده می شوند.هندسه وسازمان دهی هر شناسه , درخشش آن را جهت و وسعت می بخشد . هنگامی که شناسه های متعددی در کنار یکدیگر جمع شده با شند , حیطه درخشش آنها بر روی هم قرار می گیرد . حاصل این روی هم قرار گیری معمار خود نیک می داند که تمام نقاط موجود در سطوح محدود نقشی هویتی بر عهده دارند حواشی یا لبه های سطوح مجزا تقاطع دو یا چند سطح محدود و خطوط و نشانه ها ی اصلی را برای جهت دهی و ادراک تشکیل میدهند. عناصر تعریف کننده ی فضائی که در آن هستیم تصویر را به وجود نمی آورد بلکه سبب شکل گیری میدانی از نیروهای نا برابر، اما در عین حال کم و بیش متوازن می شوند .هنگامی که فرم های محدود نقش مکمل یکدیگر را داشته باشند ، یا به سوی نقطه ای واحد همگرایی کنند و نه اینکه مستقل باشند قدرت این میدانی فزونی می یابد.

به هر تقدیر هر آنچه به دست وجدان فرد درک یا برداشت می گردد در وجود وی خلاصه می شود.در حقیقت وجدان فرد است که می تواند پیاپی آمدن رویدادهای یکنواخت و مشابه را ( همزمان با حالت وجدان ما ) دریابد و در این صورت , با تعیین یا تشخیص یکی از آن رویدادها به عنوان برجسته یا متمایز , نظمی میان آنچه پسین است بیابد و بر فضا بار زمانی خاصی بیافزاید.همچنین معین نیست معمارانی که به قصد متعالی کردن زندگی سایر آدمیان و به قید عشق به حقیقت و به زیبایی و به کمال تولید فضا می کنند , اول به جست و جوی زبان معمارانه می پردازند و سپس , پیش از آوردن اش به جهان ملموس , بیانی خاص برای آن می جویند.و معمارانی را می یابیم که , ضمن قائل بودن به این که تعریفی برای زبان و تعریفی برای بیان معمارانه وجود دارد , در این لحظه آفرینش اثری در این باب , خود را مقید به جدا کردن این دو و تقدم بخشیدن به اولی نمی دانند.بر پایه آنچه گفتیم , معماری را اینگونه می یابیم : معماری جهان اندیشه درونی معمار و یافته ها و خاستگاه های متعلق به جهان برونی معمار را , به وسیله تدوینی از ابزارهای تکنولوژیک که به قید شناخت تجربی زمان در پهنه مکان جای داده می شوند , به زبان و بیانی خاص وی , جامه فضایی می پوشاند.

پی نوشت:

نگاهی به مبانی معماری از فرم تا مکان نوشته : پیر فون مایس ترجمه دکتر سیمون آیوازیان

ریشه ها و گرایشهای نظری معماری نوشته : دکتر منصور فلامکی